معنی فارسی imperativeness

B1

حالت یا کیفیت الزام یا ضرورت، به ویژه در مورد انجام کاری.

The quality of being imperative; essential or urgent necessity.

example
معنی(example):

ضرورت کار برای همه واضح بود.

مثال:

The imperativeness of the task was clear to everyone.

معنی(example):

او ضرورت اتمام پروژه در زمان مقرر را درک کرد.

مثال:

He understood the imperativeness of completing the project on time.

معنی فارسی کلمه imperativeness

: معنی imperativeness به فارسی

حالت یا کیفیت الزام یا ضرورت، به ویژه در مورد انجام کاری.