معنی فارسی imperativally
B1به صورت امری یا الزامی، به گونهای که دستور یا فرمانی داده میشود.
In a manner that indicates a command or requirement.
- ADVERB
example
معنی(example):
شما باید به صورت امری صحبت کنید وقتی دستورات میدهید.
مثال:
You should speak imperativally when giving commands.
معنی(example):
او موضوع را به صورت امری مطرح کرد تا اطمینان حاصل کند که پیروی میشود.
مثال:
He addressed the issue imperativally to ensure compliance.
معنی فارسی کلمه imperativally
:
به صورت امری یا الزامی، به گونهای که دستور یا فرمانی داده میشود.