معنی فارسی imperiling
B1به خطر انداختن، در معرض خطر قرار دادن؛ اشاره به عملی که ممکن است عواقب منفی به دنبال داشته باشد.
The act of putting something in danger or at risk.
- verb
verb
معنی(verb):
To put into peril; to place in danger.
معنی(verb):
To risk or hazard.
example
معنی(example):
اقدامات او موفقیت پروژه را در خطر میاندازد.
مثال:
His actions are imperiling the project's success.
معنی(example):
طوفان ایمنی قایقرانها را در خطر قرار میدهد.
مثال:
The storm is imperiling the safety of the boaters.
معنی فارسی کلمه imperiling
:
به خطر انداختن، در معرض خطر قرار دادن؛ اشاره به عملی که ممکن است عواقب منفی به دنبال داشته باشد.