معنی فارسی impermanency

B2

عدم ثبات، ناپایداری؛ حالتی که چیزی نمی‌تواند دائمی باشد و ممکن است در آینده تغییر کند.

The state of being temporary or not lasting.

noun
معنی(noun):

Lack of permanence or continued duration.

معنی(noun):

The quality or state of being impermanent.

معنی(noun):

Anicca, the doctrine which asserts that all of conditioned existence is transient.

example
معنی(example):

عدم ثبات زندگی باعث می‌شود که لحظات خود را قدر بدانیم.

مثال:

The impermanency of life makes us cherish our moments.

معنی(example):

بسیاری از مؤسسات با عدم ثبات بودجه دست و پنجه نرم می‌کنند.

مثال:

Many institutions struggle with the impermanency of funding.

معنی فارسی کلمه impermanency

: معنی impermanency به فارسی

عدم ثبات، ناپایداری؛ حالتی که چیزی نمی‌تواند دائمی باشد و ممکن است در آینده تغییر کند.