معنی فارسی impishly

B2

به صورت ناپسند و شیطنت‌آمیز، با حالت نافرمان و بازیگوش.

In a mischievous or cheeky manner, often causing amusement or playful annoyance.

example
معنی(example):

کودک پس از انجام شوخی با نگاهی شیطنت‌آمیز لبخند زد.

مثال:

The child smiled impishly after pulling the prank.

معنی(example):

او به طور شیطنت‌آمیز به دوستانش چشمک می‌زد وقتی که رازی داشت.

مثال:

She would impishly wink at her friends when she had a secret.

معنی فارسی کلمه impishly

: معنی impishly به فارسی

به صورت ناپسند و شیطنت‌آمیز، با حالت نافرمان و بازیگوش.