معنی فارسی impitiably

C1

به گونه‌ای که رحمی وجود نداشته باشد، بی‌رحمانه و با شدت.

In a manner that lacks pity; mercilessly.

example
معنی(example):

او به طرز بی‌رحمی با دشمنانش رفتار کرد.

مثال:

He acted impitiably towards his enemies.

معنی(example):

توفان به طرز بی‌رحمی ادامه داشت و خسارات سنگینی وارد کرد.

مثال:

The storm raged on impitiably, causing severe damage.

معنی فارسی کلمه impitiably

: معنی impitiably به فارسی

به گونه‌ای که رحمی وجود نداشته باشد، بی‌رحمانه و با شدت.