معنی فارسی implacability

C2

عدم امکان تغییر یا تسکین، به‌ویژه در مورد احساسات یا وضعیت.

The quality of being unable to be placated or appeased.

example
معنی(example):

ناامیدی از خشم او آشتی را غیرممکن کرد.

مثال:

The implacability of her anger made reconciliation impossible.

معنی(example):

ناامیدی او در مذاکرات باعث بن‌بست شد.

مثال:

His implacability in negotiations led to a deadlock.

معنی فارسی کلمه implacability

: معنی implacability به فارسی

عدم امکان تغییر یا تسکین، به‌ویژه در مورد احساسات یا وضعیت.