معنی فارسی imposting

B1

شکوه و عظمت یک چیز، که تاثیرگذار و قابل توجه است.

The act of impressing or making a strong impact.

example
معنی(example):

هنرمند به خاطر سبک نقاشی با شکوهش شناخته شده است.

مثال:

The artist is known for his imposing style of painting.

معنی(example):

کوه‌های باشکوه پیاده‌روی را دشوار کردند.

مثال:

The imposing mountains made the hike challenging.

معنی فارسی کلمه imposting

: معنی imposting به فارسی

شکوه و عظمت یک چیز، که تاثیرگذار و قابل توجه است.