معنی فارسی impractically

B2

به طور ناممکن و غیرعملی به انجام کاری اشاره دارد.

In an impractical manner; not suited to practical situations.

example
معنی(example):

او به طور ناممکن سعی کرد تا کارهای زیادی را در یک روز جا بدهد.

مثال:

He impractically tried to squeeze too many tasks into one day.

معنی(example):

این پروژه با توجه به زمان‌بندی، به طور ناممکن جاه‌طلبانه بود.

مثال:

The project was impractically ambitious given the timeline.

معنی فارسی کلمه impractically

: معنی impractically به فارسی

به طور ناممکن و غیرعملی به انجام کاری اشاره دارد.