معنی فارسی imprecisely

B2

به صورت نامشخص، دقیق و واضح نیست.

In a manner lacking precision or exactness.

example
معنی(example):

او به سوالات به صورت نامشخص پاسخ داد که باعث سردرگمی شد.

مثال:

He answered the questions imprecisely, which caused confusion.

معنی(example):

این گزارش به طور نامشخص نوشته شده بود و منجر به چندین اشتباه شد.

مثال:

The report was written imprecisely, leading to several errors.

معنی فارسی کلمه imprecisely

: معنی imprecisely به فارسی

به صورت نامشخص، دقیق و واضح نیست.