معنی فارسی imprecatorily
B2به صورت نفرینآمیز؛ رفتار یا گفتاری که حاکی از آرزوی نفرین یا آسیب است.
In a manner that involves or expresses a curse.
- ADVERB
example
معنی(example):
او نفرینآمیز صحبت کرد و آرزوی آسیب به دشمنانش را داشت.
مثال:
He spoke imprecatorily, wishing harm upon his enemies.
معنی(example):
کلمات نفرینآمیز او واکنشی را برانگیخت.
مثال:
Her imprecatorily charged words stirred a reaction.
معنی فارسی کلمه imprecatorily
:
به صورت نفرینآمیز؛ رفتار یا گفتاری که حاکی از آرزوی نفرین یا آسیب است.