معنی فارسی impressionally

B1

به صورت امپرسیونیستی، به شیوه‌ای که احساسات و برداشت‌های آنی و مستقیم از یک موضوع را به تصویر می‌کشد.

In a manner that reflects impressionism, focusing on the immediate sensation or feeling rather than detailed representation.

example
معنی(example):

او به صورت امپرسیونیستی نقاشی کرد تا لحظه را به وضوح ضبط کند.

مثال:

He painted impressionally to capture the moment vividly.

معنی(example):

منظر به صورت امپرسیونیستی در رمان توصیف شده بود.

مثال:

The landscape was described impressionally in the novel.

معنی فارسی کلمه impressionally

: معنی impressionally به فارسی

به صورت امپرسیونیستی، به شیوه‌ای که احساسات و برداشت‌های آنی و مستقیم از یک موضوع را به تصویر می‌کشد.