معنی فارسی improvership

B2

وضعیت یا حالت بهبوددهنده بودن یا مهارت در بهبود.

The quality or state of being an improver.

example
معنی(example):

او در زمینه خود به سطح بالایی از بهبوددهندگی دست یافت.

مثال:

He achieved a high level of improvership in his field.

معنی(example):

بهبوددهندگی به تعهد و تلاش نیاز دارد.

مثال:

Improvership requires dedication and effort.

معنی فارسی کلمه improvership

: معنی improvership به فارسی

وضعیت یا حالت بهبوددهنده بودن یا مهارت در بهبود.