معنی فارسی improvisatore
B2ایمپرویزاتور، شخصی که میتواند کارهای هنری، بهویژه موسیقی، را بدون برنامهریزی قبلی خلق کند.
A person who creates or performs spontaneously without preparation.
- NOUN
example
معنی(example):
یک ایمپرویزاتور میتواند در لحظه موسیقی بسازد.
مثال:
An improvisatore can create music on the spot.
معنی(example):
او یک ایمپرویزاتور در جشنواره جاز بود.
مثال:
He was an improvisatore at the jazz festival.
معنی فارسی کلمه improvisatore
:
ایمپرویزاتور، شخصی که میتواند کارهای هنری، بهویژه موسیقی، را بدون برنامهریزی قبلی خلق کند.