معنی فارسی improvisatize
B2به معنای عمل کردن به صورت بداهه و بدون آمادگی است.
To perform or create in an improvised manner.
- VERB
example
معنی(example):
او تمایل دارد سخنرانیهایش را بداههپردازی کند.
مثال:
He tends to improvisatize his speeches.
معنی(example):
بداههپردازی میتواند به نتایج غیرمنتظره اما خلاقانه منجر شود.
مثال:
Improvisatizing can lead to unexpected but creative outcomes.
معنی فارسی کلمه improvisatize
:
به معنای عمل کردن به صورت بداهه و بدون آمادگی است.