معنی فارسی improvingly
B2به معنای بهبود تدریجی یا پیشرفت در وضعیت یا حالت است.
In a manner that indicates progress or improvement.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور بهبودی درباره تجربیاتش صحبت کرد.
مثال:
She spoke improvingly about her experiences.
معنی(example):
نگرش مثبت بهبود یافته او همه را الهام کرد.
مثال:
His improvingly positive attitude inspired everyone.
معنی فارسی کلمه improvingly
:
به معنای بهبود تدریجی یا پیشرفت در وضعیت یا حالت است.