معنی فارسی impuissant
C1این واژه به معنای ناتوان و بیقدرت بودن است.
Powerless; lacking strength or ability.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Weak; impotent; feeble
example
معنی(example):
او در برابر جمعیت احساس ناتوانی کرد.
مثال:
He felt impuissant in front of the crowd.
معنی(example):
احساس ناتوانی کرده و نتوانست تصمیم بگیرد.
مثال:
Feeling impuissant, she couldn't make a decision.
معنی فارسی کلمه impuissant
:
این واژه به معنای ناتوان و بیقدرت بودن است.