معنی فارسی impulsed
B1احساس ناگهانی و قوی برای انجام یک عمل بدون تفکر یا برنامهریزی قبلی.
To act or make a decision spontaneously without prior thought.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم به انتقال به یک شهر جدید را به صورت خودجوش گرفت.
مثال:
She impulsed her decision to move to a new city.
معنی(example):
انتخاب خودجوش او همه را شگفتزده کرد.
مثال:
His impulsed choice surprised everyone.
معنی فارسی کلمه impulsed
:
احساس ناگهانی و قوی برای انجام یک عمل بدون تفکر یا برنامهریزی قبلی.