معنی فارسی impunctual
B2دیر رسیدن، به موقع یا به وقت نرسیدن.
Not on time; arriving late.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او اغلب در جلساتش دیر میرسد.
مثال:
She is often impunctual for her meetings.
معنی(example):
رفتار دیرکرده او همکارانش را ناامید میکند.
مثال:
His impunctual behavior frustrates his colleagues.
معنی فارسی کلمه impunctual
:
دیر رسیدن، به موقع یا به وقت نرسیدن.