معنی فارسی impunely
B1بدون مجازات، به راحتی.
Without being punished; free from penalty.
- ADVERB
example
معنی(example):
او جرم را بدون هیچ مجازاتی مرتکب شد.
مثال:
He committed the crime impunely.
معنی(example):
آنها معتقد بودند که میتوانند بدون نظارت به راحتی کار کنند.
مثال:
They believed they could work impunely without supervision.
معنی فارسی کلمه impunely
:
بدون مجازات، به راحتی.