معنی فارسی in a whirl

B2

در هم ریختگی و سردرگمی به دلیل افکار یا احساسات متعدد.

A state of confusion or disorientation.

example
معنی(example):

او بعد از دریافت خبر در هم ریخته بود.

مثال:

She was in a whirl after receiving the news.

معنی(example):

افکار او در طول امتحان در هم ریخته بود.

مثال:

His thoughts were in a whirl during the exam.

معنی فارسی کلمه in a whirl

: معنی in a whirl به فارسی

در هم ریختگی و سردرگمی به دلیل افکار یا احساسات متعدد.