معنی فارسی in check
B2حالت تنظیم یا کنترل اوضاع.
Under control; restrained.
- IDIOM
example
معنی(example):
او احساساتش را در جلسه تحت کنترل نگه داشت.
مثال:
She kept her emotions in check during the meeting.
معنی(example):
بودجه این ماه در کنترل است.
مثال:
The budget is in check this month.
معنی فارسی کلمه in check
:
حالت تنظیم یا کنترل اوضاع.