معنی فارسی in deep

B2

وضعیتی که در آن فرد به شدت تحت فشار یا مشکل است.

In a difficult situation or predicament.

example
معنی(example):

او در دردسر عمیق با والدینش بود.

مثال:

He was in deep trouble with his parents.

معنی(example):

او در حین بحث در موقعیت عمیق‌تری قرار گرفت.

مثال:

She found herself in deep during the discussion.

معنی فارسی کلمه in deep

: معنی in deep به فارسی

وضعیتی که در آن فرد به شدت تحت فشار یا مشکل است.