معنی فارسی in part
B1به طور جزئی، بیانگر سهم یا نقش جزئی در یک وضعیت.
To some extent; partially.
- OTHER
example
معنی(example):
من بخشی از خوشحالیام به خاطر این سورپرایز بود.
مثال:
I was happy in part because of the surprise.
معنی(example):
بخشی از موفقیت او به کار سخت مربوط میشود.
مثال:
In part, her success was due to hard work.
معنی فارسی کلمه in part
:
به طور جزئی، بیانگر سهم یا نقش جزئی در یک وضعیت.