معنی فارسی in train

B1

در داخل وسیله نقلیه‌ای که بر روی ریل حرکت می‌کند.

Inside a railway vehicle for transporting people.

example
معنی(example):

من در قطار دارم یک کتاب می‌خوانم.

مثال:

I am reading a book in the train.

معنی(example):

آنها به مدت سه ساعت در قطار مسافرت کردند.

مثال:

They traveled in the train for three hours.

معنی فارسی کلمه in train

: معنی in train به فارسی

در داخل وسیله نقلیه‌ای که بر روی ریل حرکت می‌کند.