معنی فارسی in-a-spot-2
B1در وضعیت دشوار یا بحرانی قرار گرفتن به طوری که خروج از آن مشکل باشد.
In a difficult or troublesome situation.
- IDIOM
example
معنی(example):
وقتی یادم رفت ناهارم را بیاورم، در مشکل قرار گرفتم.
مثال:
I found myself in a spot when I forgot to bring my lunch.
معنی(example):
او در مشکل قرار داشت وقتی ماشینش در راه جلسه خراب شد.
مثال:
She was in a spot when her car broke down on the way to the meeting.
معنی فارسی کلمه in-a-spot-2
:
در وضعیت دشوار یا بحرانی قرار گرفتن به طوری که خروج از آن مشکل باشد.