معنی فارسی in-company
B1کار درون یک شرکت یا سازمان بهجای کار مستقل
Working within a company or organization instead of independently
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او ترجیح میدهد در یک شرکت کار کند تا بهصورت فریلنس.
مثال:
He prefers to work in-company rather than freelance.
معنی(example):
آموزش در شرکت فرصتی برای یادگیری ساختار یافته را فراهم میکند.
مثال:
In-company training offers structured learning.
معنی فارسی کلمه in-company
:
کار درون یک شرکت یا سازمان بهجای کار مستقل