معنی فارسی inaccentuated

B2

به شکلی که تأکید یا تأثیر بیشتری پیدا کند.

Made more prominent or emphasized.

example
معنی(example):

رنگ‌ها در نقاشی به وسیله نور برجسته‌تر شدند.

مثال:

The colors in the painting were inaccentuated by the light.

معنی(example):

ویژگی‌های او با آرایش بیشتر به چشم آمد.

مثال:

Her features were inaccentuated by the makeup.

معنی فارسی کلمه inaccentuated

: معنی inaccentuated به فارسی

به شکلی که تأکید یا تأثیر بیشتری پیدا کند.