معنی فارسی inanimated
B2بیجان، بدون انرژی یا حرکت.
Lifeless; not having life or animation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
عروسک بیجان بر روی قفسه بدون حرکت نشسته بود.
مثال:
The inanimated doll sat lifeless on the shelf.
معنی(example):
اشیاء بیجان نمیتوانند بهتنهایی حرکت کنند.
مثال:
Inanimated objects cannot move on their own.
معنی فارسی کلمه inanimated
:
بیجان، بدون انرژی یا حرکت.