معنی فارسی inapproachable

B1

قابل نزدیک شدن نیست، به سختی می‌توان به او نزدیک شد.

Not able to be approached; unfriendly or aloof.

example
معنی(example):

او در طول جلسه به نظر می‌رسید که غیرقابل دسترسی است.

مثال:

He seemed inapproachable during the meeting.

معنی(example):

معلم خارج از کلاس غیرقابل دسترس بود.

مثال:

The teacher was inapproachable outside of class.

معنی فارسی کلمه inapproachable

: معنی inapproachable به فارسی

قابل نزدیک شدن نیست، به سختی می‌توان به او نزدیک شد.