معنی فارسی inbounding

B1

ورودی، اشاره به ورود و رسیدن چیزی به یک محل یا نقطه مشخص.

Referring to the act of coming in or arriving at a place or status.

verb
معنی(verb):

To pass a ball inbounds

مثال:

Smith inbounds the ball to Johnson.

example
معنی(example):

ترافیک ورودی سنگین‌تر از انتظار بود.

مثال:

The inbounding traffic was heavier than expected.

معنی(example):

بسته‌های ورودی نیاز به تفکیک فوری دارند.

مثال:

Inbounding packages need to be sorted immediately.

معنی فارسی کلمه inbounding

: معنی inbounding به فارسی

ورودی، اشاره به ورود و رسیدن چیزی به یک محل یا نقطه مشخص.