معنی فارسی inbreaking

B1

نفوذ، ورود ناگهانی و غیرمنتظره به یک فضا یا وضعیت.

The act or process of breaking in or entering; an incursion.

example
معنی(example):

نفوذ نور خورشید از میان درختان زیبا بود.

مثال:

The inbreaking of sunlight through the trees was beautiful.

معنی(example):

در بحث، نفوذ ایده‌های جدیدی وجود داشت.

مثال:

There was an inbreaking of new ideas in the discussion.

معنی فارسی کلمه inbreaking

: معنی inbreaking به فارسی

نفوذ، ورود ناگهانی و غیرمنتظره به یک فضا یا وضعیت.