معنی فارسی inbuilt

B2

به ویژگی‌ای اشاره می‌کند که به طور طبیعی در داخل یک شی یا ساختار قرار دارد.

Existing as an integral or inherent part of something.

adjective
معنی(adjective):

Existing as an essential constituent; built-in; inherent; integral.

example
معنی(example):

این دستگاه یک باتری داخلی دارد.

مثال:

The device has an inbuilt battery.

معنی(example):

بسیاری از خودروها دارای سیستم‌های GPS داخلی هستند.

مثال:

Many cars have inbuilt GPS systems.

معنی فارسی کلمه inbuilt

: معنی inbuilt به فارسی

به ویژگی‌ای اشاره می‌کند که به طور طبیعی در داخل یک شی یا ساختار قرار دارد.