معنی فارسی incanted

B1

ایجاد یا گفتن دعای خاص به منظور فعال کردن نیرویی یا تأثیری.

To recite a spell or chant.

verb
معنی(verb):

To state solemnly, to chant.

معنی(verb):

To recite an incantation.

example
معنی(example):

جادوگر دعایی برای محافظت از روستا خواند.

مثال:

The wizard incanted a spell to protect the village.

معنی(example):

او به آرامی کلمات باستانی مراسم را دعا کرد.

مثال:

She quietly incanted the ancient words of the ritual.

معنی فارسی کلمه incanted

: معنی incanted به فارسی

ایجاد یا گفتن دعای خاص به منظور فعال کردن نیرویی یا تأثیری.