معنی فارسی incarnalised
B1تجسم شده، حالتی که یک مفهوم یا ایده به واقعیت تبدیل شده است.
Made real or embodied in form.
- VERB
example
معنی(example):
افکار او در اثر هنری تجسم شده بود.
مثال:
Her thoughts were incarnalised in the artwork.
معنی(example):
داستان با یک روایت جذاب تجسم شده بود.
مثال:
The story was incarnalised through a compelling narrative.
معنی فارسی کلمه incarnalised
:تجسم شده، حالتی که یک مفهوم یا ایده به واقعیت تبدیل شده است.