معنی فارسی incarn

B1

تجسم کردن، به واقعیت بخشیدن به یک ایده یا مفهوم.

To embody or represent in a physical form.

example
معنی(example):

شخصیت به نظر می‌رسید که تجسم یک مرد سالخورده حکیم است.

مثال:

The character seemed to incarn a wise old man.

معنی(example):

او رویاهای نهایی‌اش را با تلاش سخت تجسم کرد.

مثال:

She incarned her ultimate dream through hard work.

معنی فارسی کلمه incarn

:

تجسم کردن، به واقعیت بخشیدن به یک ایده یا مفهوم.