معنی فارسی incastellated
B1قلعهنشین، منطقهای که دارای قلعه یا ساختارهای دفاعی است.
Fortified or provided with a castle.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شهر قلعهنشین پناهگاهی امن را ارائه میداد.
مثال:
The incastellated city offered a secure refuge.
معنی(example):
بسیاری از شهرهای قلعهنشین به عنوان مراکز تجارت توسعه یافتند.
مثال:
Many incastellated towns developed as centers of trade.
معنی فارسی کلمه incastellated
:قلعهنشین، منطقهای که دارای قلعه یا ساختارهای دفاعی است.