معنی فارسی incipiency

C2

وضعیتی که در آن چیزی در حال شروع یا تشکیل است.

The state of being in the initial stages of development.

example
معنی(example):

آغاز پروژه نیاز به برنامه‌ریزی دقیق داشت.

مثال:

The incipiency of the project required careful planning.

معنی(example):

در آغاز بیماری، علائم ممکن است خفیف باشند.

مثال:

In the incipiency of the disease, symptoms may be mild.

معنی فارسی کلمه incipiency

:

وضعیتی که در آن چیزی در حال شروع یا تشکیل است.