معنی فارسی incivilization
B1غیرتمدنی، فرایند یا وضعیت کنار گذاشتن هنجارهای اجتماعی و فرهنگی.
A state of social breakdown or loss of civility.
- NOUN
example
معنی(example):
این منطقه به دلیل درگیریهای مداوم با دورهی غیرتمدن مواجه شد.
مثال:
The region faced incivilization due to ongoing conflicts.
معنی(example):
غیرتمدن زمانی رخ میدهد که جوامع از هنجارهای اجتماعی فروپاشند.
مثال:
Incivilization occurs when societies break down social norms.
معنی فارسی کلمه incivilization
:غیرتمدنی، فرایند یا وضعیت کنار گذاشتن هنجارهای اجتماعی و فرهنگی.