معنی فارسی incogitative

C1

اندیشمند، دارای تمایل به تفکر و تأمل.

Having or showing a tendency to think.

example
معنی(example):

طبیعت اندیشمند او او را به یک فیلسوف بزرگ تبدیل کرد.

مثال:

Her incogitative nature made her a great philosopher.

معنی(example):

بحث‌های اندیشمندانه می‌تواند به بینش‌های عمیق منجر شود.

مثال:

Incogitative discussions can lead to profound insights.

معنی فارسی کلمه incogitative

: معنی incogitative به فارسی

اندیشمند، دارای تمایل به تفکر و تأمل.