معنی فارسی incognoscible
C1نامشخص، چیزی که نمیتوان آن را شناخت.
Not able to be known or understood.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
برخی ادعا میکنند که حقیقت قابل شناخت نیست.
مثال:
Some argue that the truth is incognoscible.
معنی(example):
بسیاری از مفاهیم در فیزیک کوانتوم به عنوان نامشخص در نظر گرفته میشوند.
مثال:
Many concepts in quantum physics are considered incognoscible.
معنی فارسی کلمه incognoscible
:
نامشخص، چیزی که نمیتوان آن را شناخت.