معنی فارسی incognoscibility
C2نامشخص بودن، حالتی که در آن چیزی قابل شناختن یا درک نیست.
The quality of being unknown or unknowable.
- NOUN
example
معنی(example):
نامشخص بودن برخی مفاهیم میتواند فیلسوفان را ناامید کند.
مثال:
The incognoscibility of certain concepts can frustrate philosophers.
معنی(example):
احساسات او پر از نامشخص بودن بود که درک او را برای دیگران دشوار میکرد.
مثال:
Her feelings were filled with incognoscibility, making it hard for others to understand her.
معنی فارسی کلمه incognoscibility
:
نامشخص بودن، حالتی که در آن چیزی قابل شناختن یا درک نیست.