معنی فارسی incompensated
B1عدم جبران خسارت یا خدمات انجام شده.
Not compensated or reimbursed for something, such as work or damages.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کارگر احساس میکرد که برای ساعتهای اضافی خود جبران نشده است.
مثال:
The worker felt incompensated for his extra hours.
معنی(example):
جبران نشدن کمکهای او باعث شد حس تنفر به وجود آید.
مثال:
Being incompensated for her contribution made her resentful.
معنی فارسی کلمه incompensated
:
عدم جبران خسارت یا خدمات انجام شده.