معنی فارسی inconcinnate
C1به معنای ناهماهنگ یا نامناسب، به خصوص در زمینه طراحی یا شکل هر چیز.
Characterized by a lack of appropriateness or harmony.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
طرحهای معمار به عنوان ناپسند و بینظم مورد انتقاد قرار گرفت.
مثال:
The architect's plans were criticized as being inconcinnate.
معنی(example):
ساختمانهای بینظم میتوانند دشوار برای درک باشند.
مثال:
Inconcinnate structures can be difficult to appreciate.
معنی فارسی کلمه inconcinnate
:
به معنای ناهماهنگ یا نامناسب، به خصوص در زمینه طراحی یا شکل هر چیز.