معنی فارسی inconformably

B1

به طور ناهماهنگ، مشخصه عملی که با انتظار یا هنجارها مطابقت ندارد.

In a manner that does not conform to accepted standards.

example
معنی(example):

او به طور ناهماهنگ در شام رسمی رفتار کرد.

مثال:

She behaved inconformably at the formal dinner.

معنی(example):

کودک در محیط مدرسه به طور ناهماهنگ رفتار کرد.

مثال:

The child acted inconformably in the school setting.

معنی فارسی کلمه inconformably

: معنی inconformably به فارسی

به طور ناهماهنگ، مشخصه عملی که با انتظار یا هنجارها مطابقت ندارد.