معنی فارسی incongealable
B2غیرقابل انجماد، چیزی که نمیتوان آن را فریز کرد.
Not able to be solidified or frozen.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ساختار ویژه، مایع را غیرقابل انجماد کرد.
مثال:
The special formula made the liquid incongealable.
معنی(example):
کار عمیق او مفهوم را در علم غیرقابل انجماد کرد.
مثال:
Her profound work made the concept incongealable in science.
معنی فارسی کلمه incongealable
:
غیرقابل انجماد، چیزی که نمیتوان آن را فریز کرد.