معنی فارسی inconveniency
B1ناحقیقتی، به معنای دشواری یا مشکل در شرایطی خاص.
The quality of being inconvenient.
- NOUN
example
معنی(example):
ناشی از مشکلات برنامه ریزی، حضور در این رویداد را دشوار کرد.
مثال:
The inconveniency of the schedule made it difficult to attend the event.
معنی(example):
ما در حین سفر با برخی مشکلات روبهرو شدیم.
مثال:
We experienced some inconveniency while traveling.
معنی فارسی کلمه inconveniency
:
ناحقیقتی، به معنای دشواری یا مشکل در شرایطی خاص.