معنی فارسی inconveniently

B1

به شکلی نامناسب یا ناخوشایند؛ به گونه‌ای که وضعیت را دشوار کند.

In a way that causes discomfort or difficulty.

example
معنی(example):

قطار به طور نامناسبی دیر رسید و باعث شد تام قرارش را از دست بدهد.

مثال:

The train arrived inconveniently late, causing Tom to miss his appointment.

معنی(example):

او به طور نامناسبی کیف پولش را در خانه فراموش کرد.

مثال:

She inconveniently forgot her wallet at home.

معنی فارسی کلمه inconveniently

: معنی inconveniently به فارسی

به شکلی نامناسب یا ناخوشایند؛ به گونه‌ای که وضعیت را دشوار کند.