معنی فارسی incorporally
B1بهصورت غیرمادی، بهگونهای که دارای شکل یا حجم فیزیکی نباشد.
In a manner that is incorporeal; lacking a physical form.
- ADVERB
example
معنی(example):
گفته میشود ارواح بهطور غیرمادی وجود دارند، بدون بدن قابل لمس.
مثال:
The spirits are said to exist incorporally, without a tangible body.
معنی(example):
او ایدههای خود را بهطور غیرمادی از طریق هنر خود ابراز کرد.
مثال:
She expressed her ideas incorporally through her art.
معنی فارسی کلمه incorporally
:
بهصورت غیرمادی، بهگونهای که دارای شکل یا حجم فیزیکی نباشد.