معنی فارسی incorresponding

B2

به حالتی اشاره دارد که ارتباط یا تطابقی وجود ندارد.

Not corresponding; lacking correspondence or agreement.

example
معنی(example):

داده‌های ناهماهنگ به نتایج نادرست منجر شد.

مثال:

The incorresponding data led to erroneous conclusions.

معنی(example):

عناصر ناهماهنگ در این مطالعه شناسایی شدند.

مثال:

Incorrresponding elements in the study were identified.

معنی فارسی کلمه incorresponding

: معنی incorresponding به فارسی

به حالتی اشاره دارد که ارتباط یا تطابقی وجود ندارد.